پنجشنبه ۲۱ تیر ۹۷
به نام خدا
۱۵ بهار گذشته. زمستان آمده و رفته؛ سالهای بیقراری، انتظار، اشتیاق، شادی، درد و تمام اینها، بودهاند. تا تاریخ عمر دارد، هستند و زمان را خواهند نوشت.
بر دفتر تاریخ، صحنهی عشق رقم خواهد خورد و دشتِپربارِ وجود، با قلم رنگارنگ شوق، جنگل خواهد شد.
۱۵ بهار از گریههای آغازینِ دختری به نام "من" گذشته، و در این ۱۵ بهار، "من"، عشق، شادی، غم، حسرتِ مرگبار و شورِ هیجان را تجربه کردهاست.
و اینبار "من" تصمیم گرفتهاست که قلمش را بردست بگیرد و قضاوت را به روشنی پربارِ ذهن خواننده بسپارد. (مرا یاری کنید!)
با نظرات، پیشنهادات ، انتقادات خود مرا در بهتر نوشتن یاری کنید.
با تشکر سورنا D: